بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم محضر برادران و خواهران عزیز.
گفتند دوستان فعالان فرهنگی هستند که در سراسر کشور مشغول مبارزات فرهنگی باید گفت، چون دیگر فعالیت فرهنگی امروز با این همه دشمن و رقیب کاملاً جنبه مبارزه هم پیدا کرده و هستند.
خدمت دوستان در این باب به چند اصل اشاره کنم. ایام فاطمیه حضرت زهرا(س) به چند عبارت و چند روایت و جمله از ایشان استناد میکنم که در حوزههای مختلفی الهامبخش از جمله این حوزه کار شماست. یک تعابیری از حضرت زهرا(س) در روایتی نقل میشود که ایشان دارند توضیح میدهند که خداوند چه ارزشهایی را به بشر توصیه فرمود و چرا؟ این چرایش مهم است. اولاً این که خداوند با بشر صحبت کرد و فرمان داد این نکته فوقالعاده مهمی در حوزه انسانشناسی و خداشناسی است. دستکم این معنا که در این نوع انسانشناسی انسان لیاقت خطاب خداوند را دارد انسان چنان ظرفیتی را خداوند برایش قرار داده که میتواند مخاطب خداوند قرار بگیرد هم خطاب عام از طریق عقل و فطرت از درون خداوند با همه مدام هر روز و هرشب مشغول گفتن است و شنیدن، صدای ما را میشنود و با ما حرف میزند. آن نفس لوامه که به تعبیر امروزیها به آن وجدان میگویند یکی از صداهایی است که خداوند از طریق عقل بشر و فطرت او با او مناجات میکند «ناجاهم الله» همانطور که ما با خداوند نجوا میکنیم خداوند هم با ما نجوا میکند. این یک تعبیر از حضرت علی(ع) است او صدایی که مدام به شما میگوید چه بکن و چه نکن، و خیلی مطابق با فرامین انبیاء و شریعت الهی است، آن صدا، صدای خداست. خداوند با کسانی که اهل مناجات با او هستند از طریق عقلشان با آنها مناجات میکند. هم تو با آنها سخن میگویی هم آنها با خدا. اما در یک کلام، رسولان بیرونی هم فرستاد که اولاً صداهای دیگری را در درون با صدای خداوند اشتباه نگیری و ثانیاً هم مطمئن بشوی که این صدا، صدای خداست و هم این که تفصیلاً تو را با این مسیر خداوند که مسیر حق و رشد با این ارزشها هست تو را آشنا کند هم باید و نبایدهای اخلاقی و هم باید و نبایدهای عملی که به آنها واجب و حرام شرعی میگویند اینها را با انسان در میان گذاشت. پس اولاً که خداوند با بشر سخن میگوید برخلاف کسانی که معتقدند این عالم بیحساب و کتاب است و اولی و آخری ندارد و در کار نیست باطنی ندارد هرچه هست همین ظاهر است و انسان همین جسم است و غرائز و حواشی آن و همین چند دهه. پیام رسید که نه، شما تا ابد هستید و ابدی هستید شما این جسم نیستید این جسم شما نیست، این در اختیار شماست، با این جسم روح شما باید رو به بالا حرکت کند با ایمان روحتان را تقویت کنید به ما میگویند با ایمان با معرفت و ایمان روحمان را تقویت کنیم و با عمل صالح از طریق این بدن بالا بیاییم و رشد کنیم. دوم این که حضرت زهرا(س) برای این احکامعلت ذکر میکنن مثلاً میفرمایند که خداوند «جَعلَ اللهُ الایمانَ» خداوند به شما ایمان را هدیه داد امکان ایمان آوردن را به شما داد. برای چی؟ «تَنزیهاً لَکم مِنَ الشِّرکِ» تا شما از شرک پاک بشوید یا «تَطهیراً لَکم مِنَ الشِّرکِ» راه رهایی از شرک یعنی چند قطبی دیدن هستی نه تک قطبی و توحیدی دیدن و چند جانبه عمل کردن و مشوش بودن هر لحظه دنبال یک خدای ساختگی راه افتادن و بین این همه ارتباب متفرّق و خدایان متعدد گیر افتادن، زجر کشیدن، زجر دادن، نفهمیدن، نفهماندن، برای این که خلاص بشوید راه آن ایمان است. بنابراین فایده ایمان دارد اینجا ذکر میشود که فایده ایمان رهایی از شرک است. یا میفرماید: «وَ الصَّلاةَ تَنزیهاً لَکم عَن الکِبرِ» یک راه حل و درمان و دارویی هم خداوند در اختیارتان گذاشته به نام نماز و دعا، ارتباط با خداوند، در برابر او، در محضر او. خم شدن به خاک افتادن، سجده کردن چون آلودهایم و نجس هستیم به نجاست کبر، برای رهایی از این نجاست و برای انسان شدن. چیزهای دیگر هم هست که مثلاً ایشان میگویند چرا احترام به پدر و مادر لازم شد؟ چرا ارتباط با خویشاوندن؟ جهاد چرا؟ حکومت چرا؟ امامت چرا؟ پرهیز از ربا و مفاسد مختلف، هر کدام از اینها علتش ذکر میشود. نکته دوم این است که احکام الهی پیام خداوند، دین به این فرهنگی که شما در این تشکلها مشغول شناخت و تبلیغ آن هستید و برای خودتان این مأموریت مقدس را تعریف کردید که یک مأموریت معرفتی و عقلی است یک مأموریت ایمانی و اخلاقی است یک مأموریت مصلحی اجتماعی است و یک مأموریت اصلاح سیاسی است و... به من و شما دارند توضیح میدهند که تمام این ارزشها و احکام علت دارند اینها همینطوری قرعه کشی نشده که گل و پوچ کردیم بگوییم این واجب باشد آن حرام! و الا که ممکن بود برعکس باشد. این تفکر اشعری، که در اکثر برادران اهل سنت ما حاکم است که میخواهند توحید و قدرت خداوند را اثبات کنند ولی گاهی متوجه نیستند که عدالت و حکمت خدا را زیر سؤال میبرند یا از آن طرف جریانی که از قدیم به نام عقلگرایی اعتزالی و معتزله مطرح بوده که یک نوع روشنفکری عقلگرای اسلامی که گاهی در حد افراط میافتاد خواستند حکمت و عدالت خدا را اثبات کنند و این که بگویند همه احکام علت دارد آن وقت عدم نیاز به پیامبران هم کمکم بین آن میخواست اثبات شود که قابل اثبات هم نبود که اگر ما همه چیز را عقل بشر میفهمد و کافی است پس چرا انبیاء آمدند؟ این یک سؤال که معتزله در پاسخ آن فرو ماندند یک سؤال هم این که اگر این احکام و ارزشها علت ندارد و هرکی هرکی است هر چیزی میتوانست علت هر چیزی باشد و خداوند به علت اینها و به آثار این احکام نظر نداشته میخواسته ببیند چه کسی متعبد است گفته الف واجب و ب حرام. دیگر نگفته که چرا الف واجب شد و ب چرا حرام شد فرض کنید همینجوری! یعنی ممکن بود ما بگوییم ب واجب و الف حرام. یعنی فرقی نمیکرد باز هم میشد. این هم انحراف اشعری و اشاعره. دیدگاه اهل بیت(ع) که از جمله در این فرمایش حضرت فاطمه(س) ذکر میشود این است که همه احکام الهی در حوزه فعل و در حوزه خُلق، یعنی هم اعمال و هم اخلاق، یعنی آنچه که گفتند باید یا میگویند لازم است واجب است مستحب است بخاطر آثار آن است یک آثار واقعی دارد اگر چیزی را گفتند نکنید، نباید، حرام است، مکروه است، این بخاطر آثار آن است اینها در زندگی ابدی انسان در دنیا و آخرت آثار بد میگذارند اما آنها آثار خوب میگذارند. آنها به تکامل انسان کمک میکنند اینها به تکامل انسان صدمه میزنند و مانع تکامل هستند برای این آنها لازم شده و از اینها توصیه کرده شده که پرهیز شود. همینطوری نبود که آنها جابجا بشود. مثلاً ازدواج آری. زنا نه. ممکن است بگویید اسمهایش را عوض کنید بگویید الف و ب و بعد جابجا کنید! نه؛ واقعاً ازدواج در تکامل اثر دارد و زنا ضد تکامل است. بیع و معامله آری. ربا نه. علت داشته است. همهاش همینطور. و لذا میگویند خدا صلات را واجب کرد و دعا و نماز را روزی چند بار هر چند ساعت یک بار در برابر خداوند حاضر بشوید و در محضر خدا سخن بگویید و سخن خدا را بشنوید و با خدا تجدید عهد کنید مثل ماشینی است که روح شما هر چند ساعت یک بار باید بنزین بزند و الا کم میآورد. بین هر دو نماز چند ساعت فاصله است از این نماز تا آن نماز خودم را حفظ کنم و از مسیر انسانیت و از مسیر خدا خارج نشوم. باز تا نماز بعدی که یک کاری نکنم که در نماز بعدی باز در همان محضر میروم و همان حرفها را میخواهم بزنم بعداً شرمنده نشوم. این که چرا نماز باید تکرار شود خب خوب است ولی یک بار. مثل این که بگوییم بنزین خوب است ماشین یک بار بزند چرا تکرار؟ غذا خوب است یک بار بخور! هوا خوب است یک نفس بکش! نه آقا باید مدام نفس کشید. این که بگوییم آقا کار تکراری؟ مدام نفس نفس نفس! این سؤال چقدر احمقانه است؟ این هم که بگوییم مدام نماز نماز، روزه روزه، هر روز هر روز. این هم همانقدر احمقانه است اینها نیاز روح ماست. تکرار نیاز جسم را پذیرفتید ولی نیاز روح را نمیپذیرید؟ بعد جسم واقعاًتکراری است اما روح تکراری نیست روح هیچ لحظهای در موقعیت قبل نیست. روح که اصل خود ماست مدام داریم بالاتر میرویم ولی جسم نه,هر روز دارد برایش تکرار میشود.
این نکته که 1) انسان لیاقت خطاب شدن از طرف خداوند را دارد این انسانشناسی حضرت فاطمه(س) است.
2) خداوند با انسان گفتگو کرده و به او راه حل نشان داده و گفته میخواهی پیش ما بیایی راه نشان داده و گفته از این مسیر بیا. از آن مسیرها نرو.
3) گفته است این احکام و این شریعت و ارزشها منطق دارد. علت دارد. توضیح دارد.
4) برای انسان خداوند ارزش قائل است و برایش توضیح میدهد. قرآن وقتی نماز را واجب میگوید بعد میفرماید: «... إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ ...» (عنکبوت/ 45)؛ میگوید یکی از کارکردهای نماز این است. نمیشود هم نماز و هم زندگی ضد ارزشی (منکر) هم نماز، هم فحشا. یک جای دیگر میگوید نماز بر شما واجب شد برای این که به من توجه کنید و به منشأ همه ارزشهای مطلق توجه کنید و بالا بیایید. « أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی » (طه/ 14)؛ نماز را اقامه کنید علت آن را هم میگوید «لذکری» من را یک وقت یادت نرود اگر من را فراموش کنی خودت را فراموش کردی. قرآن میفرماید هرکس خدا را فراموش کند خودش را فراموش کرده است. قرآن میفرماید من را از زندگیات حذف کنی خودت را حذف کردی و آن وقت زندگیات هم سخت میشود. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی...» (طه/ 124)؛ هرکس من را در زندگی کنار گذاشت و بدون خدا میخواهد زندگی کند بداند که «فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا...» (طه/ 124)؛ یک زندگی نکبتی خواهد داشت این را بدانید در همین دنیا زندگیتان نکبت و سخت و تهوعآور و تکراری و مأیوسکننده، مبهم، بیسروته میشود. افسرده میشوید هرچه هم پول داشته باشید باز هم افسردهاید. نشاط حقیقی نخواهید داشت آرامش ندارید. یک جای دیگر میفرماید من یاد من باشی آرامش پیدا میکنی و هیچ چیز دیگر حقیقتاً به تو آرامش نمیدهد آرامش موقت است. «...أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/ 28)؛ اگر دنبال اطمینان قلب هستید و میخواهید حقیقتاً در این عالم آرامش داشته باشید باید نسبتتان را با من تعیین کنید. باید روی محور رابطهات با خدا و با من زندگی و کارهایت را تعریف کنی.
خب برای اینها خداوند استدلال میکند. ممکن است بگویید چرا استدلال میکنید شما دستور بده خدایی دیگه! اگر هم نکنیم ما میرویم جهنم همین کافی است! میفرماید نها ین کافی نیست. با انسان سخن میگوییم. یعنی به انسان قدرت تشخیص مصلحت خودش را دادیم اما این تشخیص مصلحت بدون کمک انبیاء نمیشود و کافی نیست یک چیزهای کلی را گاهی تشخیص میدهی اما مسیر درست را بدون دین نمیتوانی تشخیص بدهی. عقل را به تو دادیم. عقل مکفی از دین نیست که به جای دین باشد چنان که دین وحی که میآید به جای عقل نمیآید، وحی میآید به عقل تو کمک کند که درست و درستتر مسائل را بفهمید و ایمان بیاورید.
از حضرت فاطمه(س) سؤال میکنند که ایمان چیست؟ میفرماید ایمان آن چیزی است که تو را از شرک رها میکند. سؤال: نماز برای چیست و فایده آن چیست؟ فرمودند فایدهاش این است که تو را از کبر دور میکند. تو تا چند روزی روی خاک نیفتی و تضرع نکنی توهم تو را برمیدارد و فکر میکنی مرکز عالم هستی. یک روایت داریم میفرماید کفر، سهتا پایه اصلی دارد حسد و حرص و کبر. حرص یعنی همه چیز میخواهم باید همه چیز برای من باشد. حسد یعنی هیچ کس دیگر هیچی نباید داشته باشد. کبر یعنی من مرکز عالم هستم. همه چیز و همه کس و همه این عالم باید خودش را با من وفق بدهد من رئیس کل هستم! میفرماید نماز شما را از این نکبت و بلاهت نجات میدهد و از توهم بیرون میآورد. آن وقت که موحد شدی دیگر نه حریص هستی، مال مردم خوری، رشوه، دزدی، اختلاس، خیانت ناموسی، حقکشی. قتل و انواع جنایتها بخاطر حرص است آن وقت دیگر اینها نیست. اگر حسد نبود از شادی دیگران رنج نمیبری و دشمن کسی نمیشوی. اتفاقاً هرکس هرجا امکانات داشته باشد و رشد کند تو لذت میبری و میفهمی اخلاق و انسانیت چیست. و اگر کبر کنار رفت تو میفهمی مرکز عالم خداست نه تو. خودت را با آن مرکز و با آن قطب تنظیم میشود، قطبنمای تو با آن قطب تنظیم میشود آن وقت نجات پیدا میکنی و رشد میکنی وگرنه اگر مرکز خودت باشی، قطبنما خودت را مدام نشان میدهد! تو به هر طرف بروی باید به سمت خودت برگردی چون مرکز تویی. وقتی تو مرکز شدی اصلاً حرکت نمیکنی. مگر قطبنما نباید هدف را نشان بدهد. اگر قطبنما مدام به سمت خود من باشد معنیاش این است که قطب کامل هدف مطلب، خودمم هستم یعنی همینجا که هستم، هستم. بیخود میخواهی کجا بروی؟ همینجا باش. کبر باعث میشود که ما تکامل پیدا نکنیم. همان درجا بزنیم تا وقت و فرصتمان تمام شود. خب اینها فرمایشات حضرت فاطمه(س) است.
میفرماید این دین منطق دارد برای شما توضیح میدهیم. هر حکمی دادند منطق دارد. البته اینجا یک توهمی پیش نیاید. برخی فکر میکنند همه احکام فقط علت دنیوی و مادی دارد. نه؛ اعم از دنیا و آخرت است معنوی و مادی هر دویش است. دوم این که توهم میکند ما علت همه احکام را میدانیم یا میتوانیم بدانیم این هم توهم است. بله تمام احکام، ممکن است ما بخشی از فلسفه این احکام را بدانیم اصول فقه هم تعبیر میکنند در کلام هم میگویند نگویید علت احکام را میدانیم بلکه بگویید حکمت احکام را میدانیم. حکمتش را میدانیم یعنی خیلی از فواید آن را میدانیم. اما علت که بگوییم یعنی علت و معلول که انحصار و اشراف کامل در آن است، این را نگویید برای اینکه ما نمیدانیم. بسا یک بخشی از فواید آن را میفهمیم.
ببینید پس چهارتا دیدگاه است. 1) یکی این دیدگاه که اصلاً کارهای خدا حساب و کتاب ندارد دستور داده چون میخواسته ما را امتحان کند! ممکن بود میگفت با کله توی دیوار بروید. ممکن بود جای واجب و حرام را عوض کند. (تفکر اشعری). این منطق فاطمه زهرا(س) این را رد میکند. 2) نوع مدرن تفکر مادی و غربیاش مثلاً پوزیتویزم است یا مکاتب قراردادی که احکام و ارزشها کلاً قرارداد هستند و هیچ اثر واقعی ندارند یک جایی قرارداد میکنند خانواده خوب است یک جایی قرارداد میکنند فحشا خوب است حالا شما اسم آن را فحشا نگذار خانواده بد است. یک جا قرارداد میکنند همجنس، یک جا قرارداد میکنند غیر همجنس. اینها فرقی با هم ندارند بسته به قرارداد شماست. این منطق مادی غلط است مثل این که همه چیز با همه چیز مساوی است این یعنی اخلاق حرف مفت است.
تفکر (1) را حضرت زهرا(س) دارند در این عبارت رد میکنند. اینهایی را که میگویم شما دقت کنید مگر در حوزه فرهنگی دینی کار نمیکنید؟ پس باید اینها را بفهمید و بفهمانید. چهارتا تعریف برای دین و احکام دین است. مواظب باشید آن سهتا را با این یکی قاطی نکنید. این اصل اول. خط اول انحرافی چه بود؟ این که اصلاً اعمال و اخلاقیات با همدیگر هیچ تفاوت واقعی ندارند اینها قرارداد است حالا اگر تو دینی هستی این قرارداد الهی است خدا گفته (اشعری) اگر بیدین هستید میگویید قرارداد اجتماعی است الان این رسم است بعداً این رسم عوض میشود و در جامعه یک رسم دیگر است! همه رسمها خوب و درست هستند! به رسومات، به قراردادها و تفاهمها، عرفها و سنتها عمل کنیم، اگر هم عوض شد باز آن بعدیاش خوب است و الا خوب و بد قطعی ثابت استدلالی نداریم هر چیز خوبی ممکن است بد باشد از نظر دیگری خوب باشد! جدا از نظر من و تو هم معیاری وجود ندارد که حالا جدا از نظر بنده یا نظر شما بالاخره این سم و مضر است یا غذای مفید است؟ همه چیز که از نظر من و شما نیست. این وجه اول. چه الهی چه الحادی.
وجه دوم دینشناسی از نوع دوم که آن هم انحرافی و غلط است. دیدگاههایی است که گاهی به نام دیدگاههای نواندیشی دینی مذهبی، نواندیشی دینی مطرح میشود که شروع آن را به معتزله نسبت میدهند که ما دیندار هستیم وحی را هم قبول داریم ولی خدا جهان خلق کرد و رفت – البته اشاعره هم به یک شکل دیگری این را گفتند – و تشخیص این احکام و وضعیت همه چیز فقط تابع تشخیص ماست و ما همه چیز را بطور مطلق میتوانیم جواب بدهیم آن وقت سؤالات بیجوابی در این منطق پیش میآید که این همه عقلا و فیلسوفان عالم سر ابتداییترین مسائل، در همه جای دنیا اختلاف میکنند. سر این که علم چیست؟ تضادها و بحثها شروع میشود. چطوری میگویید عقل کافی است؟ یک حرف بزن که تمام فیلسوفان عالم آن را قبول دارند نیست. حتی این که ما وجود داریم چه برسد به این که بگویی خدا هست. همه چیز اختلافی است پس عقل کافی نیست کمک میخواهد و بعد این که بله احکامعلت دارند ولی ما مثل بعضی از معتزله نمیگوییم که ما به تمام علتهای همه احکام احاطه داریم و همه چیز را میدانیم! خب نمیدانیم. چرا نماز صبح دو رکعت است؟ چرا مغرب سه رکعت است؟ عشاء چهار رکعت است؟ خب حالا بگو استدلال کن. اینها یک علتهایی دارد که ما نمیدانیم. چرا روزه در این ماه باشد؟ تغییر ندهیم به جای ماه رمضان یک ماه دیگر بگذاریم! خب اینها هم هست. قیاسهای غلط عقلی. چرا فلان جرم مجازاتش این است یک کم اضافه میشود مجازاتش آن میشود و اگر یک کمی بیشتر اضافه بشود طبق این قیاس باید مجازاتش یک کمی بیشتر بشود ولی یک مرتبه کمتر میشود. مواردی هم داریم که البته آنها هم توضیح و علت دارد ولی ما به همه علتها واقف نیستیم. آن اولی میگفت علت ندارد این دومی میگوید علت دارد و ما به همه آن واقف هستیم. میگوییم در مواردی که واقف نیستی چی؟ بعد از کجا میدانی که همه علت همین است و بس. بعد اگر فرض کنیم پاسخ سوم را میدانی پس چه نیاز به وحی و انبیاء؟ چرا اصلاً به وحی نیاز بوده است؟ چهارم این که یک موردی بگو که عقلای عالم همه سر آن اجماع دارند همه فیلسوفان قدیم، جدید، شرق، غرب. خب پس ما یک جایی کم میآوریم و به همین دلیل عقل است که به صدای خداوند از طریق انبیاء هم محتاج هستیم. و جریانهای مختلف که در این مسیر ممکن است انحرافی باشند. جریانهای دیگر ممکن است بگویند بله ما نمیدانیم علت دارد یا ندارد؟ اصلاً اینها قابل توضیح نیست. حضرت فاطمه(س) میفرماید چرا، همه اینها علت دارد و بخشی از علتهایش هم دستکم برای شما قابل توضیح هست. ایمان و شرک، دوتا کارکرد دارند. نماز و کبر، دوتا کارکرد دارند و متناقض هستند و آن یکی به تو صدمه میزند و مانع رشد توست و آن یکی عامل رشد است عامل رشد و مانع رشد مساوی نیستند پس حضرت فاطمه(س) میفرمایند خداوند ایمان را برای پاک کردن شما از شرک به کمکتان فرستاد. یعنی ایمان جدا از عمل خودش اصالت دارد یعنی عمل مهم است ایمان مهم است. هر دو اصالت دارند و هر کدام برای کارکرد خودشان و اینها را نمیشود از هم تفکیک کرد. الایمان مقرون بالعمل و العمل مقرون بالایمان یا بالعلم؛ هر دویش هست.
باز اینجا یکی دوتا نظر انحرافی داریم اینجا هم حضرت فاطمه(س) دارند جواب آنها را میدهند این خودش یک دینشناسی کافی است. میگویند ایمان کافی است و ربطی به عمل ندارد. خیلی خب ما خدا و پیامبر و قیامت را قبول داریم ولی دلت پاک باشد. دیگه حالا نماز، روزه، ربا، شراب، زنا، اینها مهم نیست. دلت پاک باشد همینطوری بگو قبول داریم. این مکتب را هم حضرت زهرا(س) با این فرمایششان رد میکنند. فرمودند چه نوع ایمانی است که هیچ اثر عملی ندارد. این دیدگاه را آن زمان مرجئه در صدر اسلام تبلیغ میکردند و ریشهشان به مسئله امید برمیگشت. رجاء. میگوید بگو خدا و پیامبر را قلباً قبول دارم و اینها را رد نکن ولی سبک زندگی مهم نیست هرطور خواستی زندگی کن. خدا قبول دارد خدا میبخشد. این هم یک نوع انحراف بود. انحرافی که الآن هم هست. یک نوع لیبرالیزم مذهبی داریم که همینجور است که میگویند این حرفها چیه؟ حق، ظلم، باطل، حرام! ول کنید. همه سوار قطار بشوند هیچ کس پیاده نشود مؤمن و کافر و ظالم و عادل نداریم. سبک زندگی دینی و غیر دینی، زود هنر را تقسیم میکنیم به ارزشی و ضد ارزشی. هنرمند را بگوییم ارزشگرا و ضدارزش. علم را بگوییم نظام علمی- معرفتی. نظام تعلیم و تربیت را بگوییم دینی و غیر دینی. اینها چیه؟ بزن برو. آن زمان یک دیدگاهی مثل مرجئه این حرفها را میزدند تهش این بود که شما هیچ حساسیتی نسبت به حق و باطل نداشته باشید اینها اسماً با هم فرق میکنند یعنی دعواها همهشان لفظی هستند بنیادی ندارد. یعنی درست است یک جاهایی اختلاف سر عنب و اذن و انگور است، بله ما اینها را قبول داریم همه جای خود. اما اینها میگویند تقریباً همهاش از این سنخ است. میگوییم پس مرز بین مؤمن و کافر کجاست؟ میگویند این مرزبندیها را نکنید بشریت را هی تقسیم بر دو نکنید، دوقطبی نسازید و... پس این حرف انبیاء چه بود؟ این همه ایمان و کفر در قرآن و کلام انبیاء چیست؟ یک نوع دینشناسی هم این است به اسم این که میخواهیم همه را جذب کنیم و کسی را از قطار اسلام و دین و انقلاب پیاده نکنیم همه که سوار میشوند هیچی، لوکوموتیو را هم دست آنها میدهند. بله این حرف خوبی است همه را سوار کنیم انبیاء آمدند واقعاً همه را سوار قطار هدایت کنند اما نه این که لوکوموتیو و اتاق فرمان را دست آنها بدهند و بگویند حالا شما مسیر قطار را تعیین کنید. حکومت دست شما. تربیت دست شما. رسانه دست شما. ولایت دست شما. حکومت دست شما. این که نبوده! این که خلاف فلسفه نبوت و دین است. بله انبیاءگفتند همه بشر سوار قطار بشوند گمراهان، کفار، منتهی سوار این قطار بشوند این قطار کنترلش دست انبیاء است جهت آن را خدا تعیین میکند ایستگاههای توقف، مقدار توقف، قانون حاکم بر آن. اگر این است همه سوار بشوند، منتهی بعضیها میخواهند سوار این قطار شوند منتهی سوار بر واگنها نه، بلکه میخواهند آن جلو بر لوکوموتیو و اتاق فرمان سوار شوند و بقیه بشریت را هم با خودشان به جهنم ببرند. مدام میگویند ما را به زور به بهشت نبرید، ولی اینها میخواهم بقیه را به زور جهنم ببرند! شما در عرصه خصوصی خودت میخواهی جهنم بروی برو. بقیه را چرا میخواهی ببری؟ همین مسئله حجاب که الآن مطرح میشود بعضیها مغالطه میکنند و خیال میکنند حجاب مسئله خصوصی است. حجاب در خانهتان خصوصی است، در خیابان چرا خصوصی باشد؟ من سؤال میکنم خیابان عرصه خصوصی است یا عرصه عمومی؟ تاکسی، اتوبوس، مترو، پارک، دانشگاه، اینها عرصه خصوصی نیست که شما میگویید لباس و بدن من برایم خودم هست و لباس هم خصوصی است! این دقیقاً مثل این که بدنم برای خودمه بعد بروی بالا کله یکی دیگر بنشینی. میگوید بدنت برای خودت هست اما این کله که برای من است که تو بالای آن نشستی! این خودکار خودم است بعد روی ماشین مردم چیزی بنویسد. خب خودکار برای توست ماشین تو که نیست. حالا میگویند آقا حجاب اجباری نه! حالا اگر فردا آمدی گفتی شورت اجباری نه چه کار کنیم؟ اگر این را جواب ندهی آن را هم نمیتوانی جواب بدهی. بگوید شورت خودم است! خب شورت خودت هست بله، اینجا خیابان برای مردم است برو توی خانه و اتاقت. تازه در خانهات هم جلوی خانوادهات میتوانی اینطوری بیایی؟ عرصه خصوصی یعنی جایی که فقط خودت هستی. در ماشین نشستی میگویی ماشین من است! بله ماشین شماست ولی در خیابان هستی. ماشینت را توی خانهات ببر عرصه خصوصی است. ولی با ماشین توی خیابان به عرصه عمومی میآیی. مثل این که کسی بگوید آقا این لباسها برای خودم است من الآن توی حریم خصوصیام چون لباسهایم خصوصی است. بله، ولی الآن تو و لباسهایت کجا هستی؟ هر طور دلم میخواهد! دقیقااً این فرقی نمیکند با این که میگوید این ماشین خودم هست نمیخواهم پشت چراغ قزمر بایستم، ماشین خودمه. با ماشین خودم هرجایی میتوانم بروم. نخیر نمیتوانی بروی. چون با حقوق عمومی و حقوق دیگران، حقالناس ارتباط دارد. هرجا دیگران نبودند حریم خصوصی توست. تازه آنجا هم میگویند هرکاری میخواهی بکن برای ین که حقالناس نیست ولی حقالناس وحقالنفس هست بگویی این برای خودم هست میخواهم خودم را بکشم! این حرام است چون تو برای خدایی. خدا مالک ماست خدا اجازه نداده ما خودمان را از بین ببریم. هرچه هست برای خداست. میگوییم «إنّا لله» ما کلاً برای خداییم ما برای خودمان نیستیم. هیچ حریم خصوصی و حریم عمومی ما مستقل از حریم خداوند نداریم همهاش حریم خداست لذا خداوند برای حریم خصوصی ضوابطی تعریف میکند و برای حریم عمومی هم ضوابطی تعیین میکند. حالا ممکن است بگویید من اصلاً خدا را قبول ندارم چه برسد به ضوابط آن. خیلی خب شما قبول نداری ولی شما دارید حریم زندگی دیگران میشوید. در زندگی خصوصی خودت نداشته باشد میخواهی به جهنم بروی برو، راه باز است جاده هم اتفاقاً دراز نیست کوتاه است. ولی دیگران را که نمیشود با زور با خودت سوار قطار کنی و بروی لوکوموتیو مسیر آن را عوض کنی و به زور به جهنم ببری. بیایی عرصه عمومی را به گند بکشانی بعد بگویی برای خودم است. خب این را جمله معترضه عرض کردم. مثل کسی که بگوید مواد مخدر برای خودم است بدنم برای خودم هست بیاید وسط خیابان مواد بکشد بعد از مدتی هم بگوید منع قانونی یا ترک اجباری مواد مخدر نداریم من میخواهم توی خیابان مواد بکشم، میخواهد خودش را از بین ببرد به شما چه مربوط است! هرکس میخواهد بیاید بخرد هرکس هم نمیخواهد نخرد. فاحشهخانه بزن، هرکس میخواهد بیاید هرکس میخواهد نیاید برود مسجد. مواد مخدر بیاور فلان. اسلحه بیاورید در اختیار همه بگذارید هرکس خواست بخرد استفاده کند هرکس نخواست نخرد و استفاده نکند. من اصلاً به آخرت کاری ندارم در همین دنیا. مدنیت چه میشود؟! الآن دیدید آمریکا از بس بکش بکش است شاگردها معلمها و معلمها شاگردها را میکشند آخرین لطفی که کرد چون اینها کمپانیهای سرمایهداری اسلحهسازی و مواد مخدر و سکس و پورنو هستند، کنگره دست آنهاست، قانون و قانوننویسی و رئیسجمهورها همه تحت امر اینها هستند. اسلحهسازی را مگر میتواند ممنوع کند؟ آخرش آمد رئیس آمریکا ترامپ چه گفت؟ بچهها توی مدرسه نمره کم میآورند مسلسل را روی بقیه میکشد به معلم میگوید نمره میدهی یا نمیدهی؟ اگر نمیدهی پس این تیر را بگیر! بعد راه حلش این بود که تمام معلمها را هم پس مسلح کنید. این جامعه مدنی و تمدن که میگفتند اینها هستند. بعد ملتهای ما وحشی هستند اینها متمدن هستند. میگوید همه معلمها هم یک مسلسل با خشاب اضافه سر کلاس بیایند اگر هم لازم شد دوئل کنید. من اصلاً به آخرت کاری ندارم این دنیاست؟ این آرامش و امنیت است؟ این احترام است؟ آن وقت در فرهنگ دینی میگوید نگاه به چهره استاد عبادت است. استاد وقتی که برای شاگردش میگذارد دارد عبادت میکند. این نگاه را ببینید با آن نگاه که میگویند معلمها اسلحههایشان را آوردند یا نه؟ میخواهند سر کلاس بروند. توی یک دستش نارنجک و توی آن دستش هم فرمول فیزیک بنویسد یک مرتبه طرف هم پرت کنند. یک چنین ملت وحشی را برای ما الگو کردند! اینها دارند علیه بقیه تهاجم فرهنگی میکنند، هم تهاجم اقتصادی، هم تهاجم نظامی و هم اخلاقی و فرهنگی یعنی ضد اخلاق و ضد فرهنگ.
خب حالا دقت کنید، حضرت فاطمه(س) دارند با این تعبیرشان دارند این فکر را رد میکنند این نوع دینشناسی و تعریف و تبلیغ دین که دین فقط برای دنیا آمده معیار ما هم دنیای لذتبخش است ما پراگماتیسم هستیم هر چیزی که اینجا جواب داد ما قبول داریم اگر هم جواب نداد ما قبول نداریم بعد میپرسیم جواب داد یعنی چی؟ میگوید یعنی کیف کردیم و لذت بردیم هرچه لذت میبریم جواب داده و این جزو حقوق بشر میشود و هرچه جواب نداد نیست. حالا جواب به تو داد و یکی دیگر را زدی از بین بردی به او که جواب نداد به او ضد جواب داد مگر فقط تو معیاری؟ مگر جواب دادن همین لذت کوتاه مدت و منافع دنیوی موقت است؟ شرک یعنی هدف خدا نیست مبدأ را خدا ندانی واحد ندانی و ارباب متفرّق و خدایان متعدد که مدام نفس ما برای ما میسازد هزاران خدا پیدا میکند. این مشرکینی که به آنها مشرکین میگوییم این بتپرستان اینها قائل به خدایان بودند آنها ضد خدا نبودند میگفتند از بس خدا خوب است یکیاش کم است هزاران خدا. حتی راجع به حضرت امیر(ع) و پیامبر(ص) با یکی از این مرتاضها صحبت میکردم گفت اینطور که تو میگویی محمد و علی از خدایانند. اینها مشکلی ندارند قفسه خالی برای خدایان زیاد دارند هر چیزی ممکن است خدا باشد. این یک نگاه است که اینها شرک علنی است.
شرک مخفی را ماها داریم ما میگوییم یک خدا اما در قلب ما بتکده و بتخانه است هزاران خدا اینجا هست. خدای شهوت، خدای قدرت، خدای ریاست، خدای کینه و انتقام، انواع خدایان بر ما حکومت میکنند. حضرت فاطمه(س) فقط یک جور میشود از این شرک خلاص شوید و آن هم با ایمان است. ایمان برای رهایی از شرک آمده است. پس این یک تفکر، تفکر شبه لیبرال که امروز به به آن لیبرالیزم دینی- مذهبی میگوییم که خیلی گیر ندهیم! البته گیر ندهیم به معنی مدارا کنیم این بحث درست است این را من نمیگویم. اما گیر نده به این معنی که این اسلام است این غیر اسلام! چه فرقی می کند؟ اسلام، مارکسیزم، همه لیبرال هستند همه حق هستند و بهرهای از حق دارند همه مثل هم هستند. حضرت فاطمه میفرمایند نه،شرک و توحید مساوی نیست. کبر و صلات مساوی نیست.
جریان انحرافی دیگر، جریانی که آن زمان ما بیشتر به عنوان خوارج آنها را میشناسیم الآن هم جریانهای ارتدوکس افراطی که در شیعه هست در سنی هست در مسیح و همه جا هستند. این کسی که میگوید کلا منو خالهام و عمهام ما بهشت میرویم بقیه همه جهنم میروند گارانتی ماست! و مهم هم نیست که ما چطور زندگی میکنیم؟ مهم این است که در شناسنامه ما مسلمان و شیعه خورده است همین کافی است. همین که من زیارت میروم و عزاداری میکنم همین کافی است این عمل صالح و... لازم نیست اینها هم به یک شکل دیگری همین حرفها را میزنند که انگار عمل مهم نیست البته حساب خوارج جداست با این قاطی نشود. این هم میگوید آقا اسمت شیعه باشد زیارت برو ولی مهم نیست که چطور به زندگی عمل میکنی؟ نه این هم غلط است. چرا هرجا قرآن ایمان را میگوید بلافاصله عمل صالح میگوید؟ «إن الذین آمنوا و اعملوا الصالحات» عمل معیار است.
خط انحرافی دیگر از آن طرف است مثل تیپ خوارج، میگفتند هرکس گناه میکند کافر است. و باید توبه کند و الا کافر است باید با او جنگید. حتی گفتند ما خودمان هم وقتی که به علی گفتیم با معاویه صلح کن ما خودمان هم کافر شدیم ولی بعد توبه کردیم علی هم که به حرف ما گوش کرد و صلح کرد او هم کافر شد. بعد هم به علی گفتند تو هم که صلح کردی کافر شدی باید توبه کنی. علی(ع) گفت من کافر نشدم شما من را مجبور کردید من به شما هم گفتم من وظیفهام تغییر کرد وگرنه من کافر نشدم البته من همیشه در محضر خداوند استغفار میکنم. اما کافر نشدم. این هم یک جریان. یک نوع اسلام و شیعهای که همه را به چشم کافر میبیند این هم کبر مذهبی است خودت را مرکز عالم ببین خیلی به خودشان حسن ظن دارند و به بقیه سوء ظن. درست خلاف اخلاق دینی که میگوید به همه حسن ظن داشته باشید به خودت سوء ظن داشته باش در مورد خودت سختگیری کن دیگران را تا میتوانی متهم نکن مگر خودش علنی بیاید کاری بکند که آن وقت وظیفه پیدا میکنید نهی از منکر کنید.
یک خط هم خط پراگماتیزم عملزدگی است از آن طرف، میگوید اصلاً ایمانت مهم نیست بلکه عملتان مهم است نتیجه مادی عملتان مهم است. اسمت هرچیز هست باشد به هر چیز معتقدی باش. اعتقادات اصلاً اهمیتی ندارد نتیجه عملی کارت چیست؟ این هم یک نوع انحراف و شرک است. میگوید ایمان اصلاً هیچ اصالتی ندارد عمل بدون ایمان ارزش دارد چون میگوید ارزش چیست؟ ارزش فقط در فایده عملی محسوس کارتان است فقط همان است. فایده هم مراد فایده دنیوی مادی است. نه فایده دنیوی و اخروی و ابدیت. فقط فایده مادی در نظرشان است آن هم هرچه فوری که بشود متر و وزن کرد. یعنی شما بگویید من این عمل را همین الآن انجام دادم هیچ سود مادی برای من ندارد ولی در آخرت جواب میگیرم میگوییم فایده ندارد احمق هستی. فایده، فایده مادی هرچه فوریتر است. هرچه مادیتر و هرچه فوریتر. این در قرن گذشته در آمریکا بطور خاص تئوریزه شد و به شکل یک فلسفه و مکتبی به نام پراگماتیزم درآمد. یکی از پدران و بنیانگذارانش هم آقای معنوی است به نام ویلیام جیمز که برخلاف مکاتب دیگر که در آمریکا و غرب بخصوص در آن دوره، اواخر قرن نوزدهم اوایل قرن بیست خیلی رایج بود و همهاش مادی و ضد معنویت بود اینها اتفاقاً معنویت را قبول داشتند منتهی معنویت راهم تفسیر مادی میکرد آنها اکثراً میگفتند معنویت هیچ فایدهای ندارد مزخرف است، فقط مادیت است، قدرت و ثروت. اینها میگفتند نخیر آقا، بله ملاک، فایده است اما معنویت هم بیفایده نیست. یک فایدههای دنیوی دارد. مثلاً بعضی از بیماریهای روانیتان را ممکن است حل کند و به تو یک آرامش موقتی بدهد آن هست اتفاقاً خود ایشان یک مدتی بیماری روانی پیدا کرده بود مدام دچار افسردگی و پریشانی بود هرچه دارو مصرف کرد – خودش روانشناس بود- هرچه کارهای روان درمانی روی خودش کرد اثر نکرد بعد به حالت بنبست و افسردگی رسیده بود رفت سراغ دعا و نیایش. اتفاقاً نیایش این که خداوند هست و به من اجازه داده با او حرف بزنم و من او را نمیبینم اما دارم با او حرف میزنم و او دارد میشنود سمیع است، او دارد من را میبیند بصیر است، او مهربان است، با این حالت شفا پیدا کرد و حالش خوب شد بعد گفت، اصالت فایده مهم است ایمان مهم نیست. حق و باطل مهم نیست فایده مهم است اما فایده فقط در پول و دلار نیست اینها یک قواعدی دارد عبادت مفید است بعضی از بیماریهای روانی آدمهای روانپریش را معالجه میکند. من میگویم خیلب خب، منشأ همه عقاید مذهبی عواطف و تعصب و عادات است چندتا دستور و احکام دارد بگوییم مذهب فقط یک پدیدههای ذهنیاند خودمان ساختیم حقیقت بیرونی مثل خدا و آخرت فرض کن اصلاً نیست، اصلاً به واقعی بودن و نبودن آن کاری نداشته باشیم. عقایدت میخواهد درست باشد یا غلط، درست و غلط بودن یعنی چی؟ واقعی و غیر واقعی هم مهم نیست ببین اگر آنها را قبول کنی در رفتار و شخصیت و روح و روانت چه اثری میگذارد؟ من امتحان کردم به من نشاط داد. اگر از من بپرسید که آیا واقعاً خدا هست و خدا واقعاً سخنان تو را شنید و خدا به تو آرامش داد؟ میگویم ممکن است بله، ممکن است نه، اصلاً مهم نیست. فرض کنیم نه. بالاخره من که به آرامش رسیدم. حالا به این سؤال جواب نمیدهد که تو اگر شک داشته باشی که خدا هست یا نیست با ایمان به یک چیز مشکوک مگر میشود آدم به آرامش برسد؟ شما باید مطمئن باشید که هست تا به آرامش برسید. اگر بگویید خدایا اگرم نیستی ولی از تو خواهش میکنیم فلان کار را بکن! اگر نیست چطوری خواهش تو را اجابت کند؟ با چیزی که نیست با معدوم داری حرف میزنی؟ دیوانه و روانی هستی؟ اگر خدا نیست حرف زدن با او یعنی چی؟ چطوری به تو آرامش داده است تو توهم زدی، توهم زدن غیر از آرامش است خودت را فریب دادی اگر خدا نیست و به یاد او آرامش گرفتی و مشکوک است به تو آرامش داد تو خودت را فریب دادی. انگار مواد زدی. منتهی مواد ذهنی زدی حالا این دیدگاه میگفت که خواه ناخواه مذهب خودش یک عامل بزرگ زیستشناسی است حقانیت مبوط به فایده دنیوی است اصلاً یک چیز دروغ، اما اگر در واقع به تو یک فایدهای رساند و به تو آرامش داد این ارزش حقیقی دارد پس لازم نیست چیزی واقعی باشد تا حقیقی باشد. کافی است مفید باشد یا برای شخص تو مفید باشد تا بگوییم این ارزش دارد. این هم از این طرف.
ببینید یکی از آن طرف چه میگفت؟ میگفت عقیده داشته باشد عمل هم نکردی خیلی نکن! مثل این شیعههای لندنی ما! بگو اعتقاد به اهل بیت و حب اهل بیت(ع) داری بعد دروغ بگو، شراب بخور، زنا بکن، همهاش به بهشت میروی. یکی هم این دیدگاه است. یکی هم میگوید اصلاً عقیده مهم نیست میخواهی به کسانی عقیده داشته باش یا اصلاً عقیده نداشته باش. اگر آن کار و آن عقیده در بیرون یکی از مشکلات دنیوی تو را حل کرد آن درست است و ارزش دارد. این را آنها تئوریزه کردند ولی تئوریزه نشدهاش در ذهن خیلی از ماها هست. یعنی خیلی از ماها بدون این که حواسمان باشد پراگماتیست هستیم به این معنا که حالا ضعیف یا شدید. به این معنا که حالا خیلی کدام عقیده درست است کدام غلط است، کدام مکتب راجع به این مسئله چه میگوید استدلالهای آن کدام است؟ اینها اصلاً چه اهمیتی دارد؟ مسلمانی؟ کمونیستی؟ بودایی هستی؟ اینها چه چیزی دارد بیخود سر این مسائل گیر میدهی! بعضی از مسئولین ما هم همینطور هستند اینها را که من میگویم حرفهای متفکرین اسلامی در شرح حرفهای حضرت زهرا(س) و الهیات اسلامی این تبیینها را میکنند شما به نمونههای بیرونی آن نگاه کنید ما بعضی از مسئولینمان اینطوری نبودند شدند بعضیها هم از اول بودند بروز نداده بودند حالا کمکم بروز دادند. بعضیها هم نبودند بعد شدند. دیدید بعضیهایشان هستند که میگویند خیلی این حرفها و شعارهای دهه 60 را ندهید! حرف امام(ره) بود ولی خدا بیامرزتش خدا اموات شما را هم بیامرزد! دیگر هی همان حرفها را نگویید ول کنید! مشکلاتمان را حل کنیم. خب مگر ما مرض داشتیم که برای خودمان مشکل درست کنیم ما اگر نوکر شاه بودیم که مشکلات اصلی بود ولی مشکلات فرعی نبود چون نوکری را پذیرفته بودیم اگر میخواستیم بدون هیچ مشکلی به کمال برسیم و بگوییم هدف ما کمال و تکامل نیست، تکامل فردی و اجتماعی نیست، اقامه قسط نیست، هدف ما خوش بودن است، خوش باشیم! خب پس مگر مرض داشتیم انقلاب کردیم؟ 8 سال مقاومت، 200- 300 هزار شهید! مرض داشتیم؟ اروند رود و آن قطعه از خوزستان را صدام میدادیم و از آن طرف هم میگفتیم دست شاه باشد و قم را هم میگفتیم پاپ آنجا واتیکان درست کند. هرجا را به یک جا بدهید بدهد! خوش باش! این که کسانی میگویند سر شعارهای امام و انقلاب لازم نیست خیلی محکم بایستیم سر شعارهای حق و باطل، حقانیت ایدهها و فکرها، همه چیز فقط مادیات نیست. هی نگویید همه چیز فقط مادیات نیست! بقیه آن فقط انتزاعیات است هرچه هست اتفاقاً همین مادیات است. خب ریشه این حرفها همین است یک نوع پراگماتیزم است. فقط پیشرفت مادی، قیمت آن هم مهم نیست. جهت آن هم مهم نیست، مبانی آن هم مهم نیست. و البته طبیعی هم هست. متفکران اسلامی میگویند این طبیعی و غریزی است. رشد معنوی فراطبیعی است. این طبیعی است برای این که ماها و انسان بچه طبیعت است. بچه طبیعت، طبیعتمحور است و به ماوراءالطبیعه ایمان ندارد. ماوراءالطبیعه را میگوید یکسری چیزهای ذهنی است خیلی خب یکسری چیزها را حفظ کردم و امتحانمان را دادیم. باور که نکردیم. اگر ماوراءالطبیعه را باور نکنیم نمیتوانیم عمل صالح انجام بدهیم مگر مشروع، نسبی و با اهداف دیگر و بطور متزلزل. شناختهای اولیه همه ما از امور طبیعی است ارزشها جزو مباحث ماوراءالطبیعی هستند محسوس نیستند دل بستن به محسوسات راحت است. دل بستن به معقولات و مشهودات و امور ماوراء الطبیعه راحت نیست. چرا روزه نگرفتن از روزه گرفتن بیشتر باب طمع ماست؟ چون روزه نگرفتن داریم غذای خوشمزه میخوریم. به طرف گفتند آقا ماه رمضان است داری هندوانه می خوری؟ گفت من بخاطر حرامیاش نمیخورم من چون خوشمزه است دارم میخورم! مثل این که بقیه نمیدانند خوشمزه است. طرف روزه گرفته وسطهایش میگوید سخت است باید بخورم! اصلاً چون سخت است گفتند بگیر. آقا حجاب دست و پاگیر است من دیگر نمیخواهم. خب دست و پاگیر بودن حجاب برای این ارزش دارد که از کرامت خودت حفاظت کنی و الا چه مرد چه زن، زن بیشتر بخاطر تفاوت نقش جنسی و مرد و زن است. یا معنویات مسائل فراتر از افق مادیاند، مادهگرایی طبق اقتضاء غریزه و طبیعت مادی ماست راحتتر است. همینطور است راست میگویید. رشد، سخت است. اینهایی که الآن میگویند تسلیم شویم سازش کنید. اینها طبیعی فکر میکنند انقلابیون ماوراءالطبیعه فکر میکنند. میگویند طبیعت بله، ولی باید از طبیعت عبور کنیم. طبق طبیعتگرایی کسی خُل تر از شهید نیست. آقا زندگی، راحتی، جوانی، خانوادهات، همه چیز را رها میکنی برای چی میروی؟ برای چه تو باید کشته شوی و بقیه راحت بخورند و بخوابند؟ هیچ توجیه مکفی ندارد. چرا من باید برای تو کشته شوم؟ یک توضیح و توجیه مادی بگویید. کسی هست که یک توضیح و توجیه مادی معقول بدهد که چرا من باید کشته شوم تا تو زنده بمانی؟ فکر میکنید هست؟ جهاد، اردوی جهادی، انفاق، ایثار، نماز، روزه، حجاب، ربا نخوردن، رشوه ندادن و رشوه نگرفتن، همه اینها خلاف غریزه زندگی است. ولی شما میگویید اصل غریزه این است که خوش باش! لیبرالیزم هم میگوید خوش باش. جهاد با نفس ندارد، جهاد با نفس یعنی مدیریت غرائز، این شرط تکامل است.
هشتگهای موضوعی